دیروز فرصت نشد که بنویسم درگیر یه باگ خیلی احمقانه بودم که راه حلش در روشن/خامومش کردن یه سوییچ بود و من از صبح خودم رو بسته بودم به اینکه دیتابیس رو از استیج بیارم رو لوکال و دیتابیس لوکال رو آ\دیت کنم که بتونم باگ رو روی لوکال باز تولید کنم و لاگ بندازم و بلههه در لحظات آخر روز متوجه شدم که به جای همه اینکارهای احمقانه اگه یه بار رفته بودم تو داشبورد و تمپلیت رو چک کرده بودم این همه وقتم هدر نمیرفت. حالا انگار وقتم هدر بره چقدر مهمه و من چقدر آپولو هوا میکنم.
بعد کار رفتیم محله خونه بعدی رو ببینیم چون اینجا رو فقط برای یک ماه اجاره کردیم و نگم که ناامید کننده بود واقعا. هرجور نگاه میکنم و میخوام مثبت بیاندیشم، اندیشهی مثبتم نمیاد. خوب نبود آخه :(( توضیح هم اینکه خب ما حضوری نبودیم که ببینیم که. همینجوری انتخاب کردیم از رو سایت. خدا کنه خونهاش خوب باشه. اما میدونی این اصلا مهم نیست. مهم اینه که ذهنم آزاد باشه حالمون به قاعده باشه.
دیروز از خواب که بیدار شدم گوشتهای گوسفند رو گذاشتم تو پیاز و آبلیمو و سیر و ادویههای مختلف و گذاشتم تا ظهر موند. بعد هم با همون آب پیاز گذاشتم بپزه و آخرش تو کره تفت دادم. بعدم بادمجون و فلفل دلمهی خلال شده و سیب زمینی رو مزهدار کردم و روش روغن زدم و گذاشتم تو فر. ذرت رو هم جوشوندم و تو کره و یه ذره سیر تفت دادم. یکم کره هم با سیر له شده قاتی کردم و نونها رو تست کردم که ترکیب سیر و کره رو موقع سرو بزنی روی نون تست و با غذا میل کنی و این شد غذای خوشمزه دیروز. خیلی راضی بودم. خلاقیت خاصی نداشت و در واقع هر چی دوست داشتم(آره آره کره و بادمجون دوست دارم) رو بهش اضافه کرده بودم اما خوشمزه بود و از دیشب فکر میکنم برای کیا دوست دارم درستش کنم؟ خیلی لیست بلندیه. دوست دارم مهمون داشته باشم و براشون اینو درست کنم. به حد کافی ادایی و خوشمزه است.
یک نفر به میم گفت رفته کربلا و من رو به یاد آورده. چقدر خوب! خوشحال و ممنونم ... کاش برگردیم و برم کربلا. :)
پ.ن: روز پونزدهم رو مریض بودم.
پ.ن: به سیبهای آلمان ذرت رو هم اضافه میکنم میتونم برای یک هفته هر روز فقط ذرت بخورم.