Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

 - میدونی من چطوری میفهمم که حالم بده؟ هر چقدر شکلات میخورم حالم خوب نمیشه. 

- اذانی که غزاله فرستاده رو گوش میکنم و گوش میکنم و گوش میکنم. 

- CV میفرستم.

- شکلات میخورم.

پی.اس: متاسفم که دخایر شکلات رو تموم کردم. کاش این هفته تخفیف داشته باشه.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۱ ، ۱۶:۴۰
ハル

نه هیچوقت شبیه مذهبیا بودم، نه غیر مذهبیا. یه حدوسطی داشتم برای خودم که باهاش خوشحال بودم. بارها با خودم جنگ‌ کردم برای بیشتر کردنش. برای اینکه میخواستم یک بار در یک چیز نصفه نباشم. اما نشد. سقف من کوتاه بود. دستم کوتاه‌تر. و از اون روز تصمیم گرفتم هر اون حدی رو که دارم عزیز نگهش دارم. یک گوشه دنجی. برای همه وقت‌هایی که دنیا با همه بزرگیش، کوچیک میشد و خفه‌کننده. در این رفت و آمدها، شدن و نشدن‌ها یک چیز رو یاد گرفتم، پذیرش خودم و همه.  

فکر می‌کردم روزی اونقدر بزرگ هستم که خطابه‌ها و نامه‌های سرگشاده می‌نویسم، فریاد میزنم اما این روزها با هر زبونی که صحبت کنی، گوشی برای شنیدن نیست. فرق نداره که قرآن باشه و نامه‌های علی(ع) یا سنگ و فریاد و التماس یا مذاکره‌های دل‌خوشکنک صد‌من‌یک‌غاز. کسی که نخواد بشنوه، نمی‌شنوه.

مستندی که تو بک‌گراند پخش میشه داره در مورد تاثیر آب‌وهوا بر روحیه صحبت می‌کنه. من ولی فکر می‌کنم حتما از تاثیر حال این روزهای ماست این ابرای خاکستری دل‌گیر.

دشمن؟ سیاه‌نمایی؟ من شبیه دشمنم؟!! کدوم یکی از اون آدم‌ها شبیه دشمن بودند؟ همه حرف داشتند و اصلاح میخواستند و امید بسته بودند. اما همون داستان تکراری که تهش دوباره خالی‌تر از قبل میشیم. ناامید‌تر. عزم‌ها جزم‌تر برای رفتن. 

میگن از دور تصاویر اکستریم‌‌تر وسیاه‌تره اما قرب و بعد مساله نیست، مساله دونه دونه‌ی این «برای...»-هاست. 

ظلم رو با ظلم نمی‌شورن. 

دو تا ژاکت پوشیدم. پتو پیچیدم دورم و بازم سرده.

من جمعیت مردم رو تو راهپیمایی‌های خارج ایران می‌بینم بیشتر از اینکه افتخار کنم، رنج می‌برم. اون جمعیت دقیقا محصول همین گفتن‌ها و نادیده‌گرفته‌شدن‌هاست. هر چی این جمعیت بیشتر، این رنج بزرگ‌تر. 

نظرات من؟ خیلی مهم نیستند اصولا. اساسا اونقدر قدرت تحلیل و صحبت کردن خاصی ندارم. بیشتر از روی احساسه نه دانش خاصی. همونطور که وقتی حرف میزنم م حرفم رو قطع میکنه اما بین همین‌ها باز هم یک تعقلی یک جانب انصاف نگه‌داشتنی، یک به خدا و پیامبر رجوع کردنی دارم که فکر میکنم اگر هر کس با خودش همین رو داشته باشه، نیاز نیست چندان باهوش باشه میتونه بفهمه چقدر سخته که فریاد بزنی و کسی نشنوه. 

چقدر این روزهای آخر صفر تنهاییم. 

یک عمر هر کس گفت مهاجرت من گفتم نه من میخوام بچه‌هام رو مسلمون بزرگ کنم و این توی کشور خودم راحت‌تره. امروز انقدر دل‌شکسته‌ام که فکر میکنم چطور فرزندی به دنیا بیارم که از آینده‌اش مطمئن نیستم.

 

 

 

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۱۹:۱۶
ハル