Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

یک بغض خفه‌کننده گلوم رو گرفته که هر چقدر اشک میریزم انگار هنوز نترکیده و هنوز مونده تا سر وا کنه و خلاصم کنه. 

هیئت نبود. صدای نوحه‌ای از هیچ خیابونی نمیومد. چادر سر نکردم و با مامان و غزاله عزاداری نرفتم. قربون پیرهن مشکی عزای حسین(ع) که محمدمهدی، پدر و مرتضی تن کرده باشه، نرفتم.

از مراسم که برمیگشتیم رو به روی برق نشسته بودیم و سحر میگفت معصومه چه حسی داری؟‌ گفتم خیلی حالم خوبه سحر. خیلی سبکم. سحر خندید و گفت شادی بعد بکاست. من اما گریه‌‌ خاصی نکرده بودم. اکثر اوقات میرفتم مهد. برای بچه‌ها نقاشی میکردم و باهاشون بازی میکردم اما همین هم من رو جزئی از یک جمع بزرگتر میکرد و باعث میشد فکر کنم که به حسین(ع) ارتباطی دارم. هر چند دور و کور. امروز اما خیلی خیلی خیلی دورترم. کیلومترها. جغرافیایی و ذهنی.

هیئتِ امشب من، منم و من. روضه خونش منم، گریه‌کنش منم. زنجیر زن و سینه‌زنش منم. تنهام و دورم.

برای من عاشورا تا همیشه همون لحظه هست که روحانی مسجد میخوند حسین من بیا و این دل شکسته را بخر...حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر ...

من حتی مطمئن نیستم که این دردی که جس میکنم از سر عبودیت و عشق باشه. من به همه چیزی که هستم مشکوکم. 

یک چیزی رو مطمئنم ولی. اینکه غروب عاشورا، هر جای دنیا که باشی همونقدر غم‌انگیزه...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۴
ハル

بیرون صدای آژیر میاد از خیابونی دور.

نشستم پای درس خوندن و پوزیشن پیدا کردن و هی سرچ و ریجکت و همینطور امید و غم قروقاتی میریزن توی دلم و هم میخورند و گرد بلند میشه از این کشتی ناهمگن وسط میدون. 

خنکی باد پنکه من رو یاد ظهرهای داغ تابستون بیرجند میندازه و صدای اذون مسجد محل.

+ مامان چادرم کجاست؟

 بدو بدو میکنم رو پله‌ها و یکی دو تا میرم پایین. جورابام سره و سر میخورم رو سرامیک‌ها. همیشه دیر میکنم و همیشه عجله دارم.

 ـ هاله برگشتنی نون هم بگیر. 

هیچی نمیگم ینی باشه. به جاش از لای تقویم پدر پول برمیدارم ومیندازم کیسه چادرم. 

تنها میری؟

آره. 

مهر ببر.

نمیخواد.

خدافظ.

التماس دعا.

محتاجم به دعا.

هرم گرمایی که میزنه توی صورت. باد خنک مسجد. صف دوم. خودت جات رو میدونی. همون ردیف دوم. گوشه دیوار. که مبادا خانوما دعوات کنن با سن کمت چرا ردیف اول نشستی و نکنه نمازت رو غلط بخونی نماز بقیه خراب شه. دست بذاری روی فرش‌های نسبتا قدیمی مسجد و بگی سمع الله لمن حمده... تو دلت قند آب شه که سمع الله. شنید خدا. شنید که اینجام. 

-----

هر وقت دلم گرفت تو همه‌ی این سال‌ها پناهم رو بردم مسجد. چون خونه خدا بود. چون قوت قلب بود و طنابی که بهشچنگ میزدم.

-----

حالا این گوشه دنیا و دلتنگ یک صدای اذانم. صدای اذانی که تو گوش خون پیچیده شه. مسجد شادمان. مسجد شهرآرا. مسجد تهران ویلا. مسجد شریف و مدرس. مسجد شرکت...

----

با مسجد شرکت خدافظی نکردم. چه خاطرات خوبی دارم من ازون نمازهای بین روز.

----

دل‌تنگم و ساندکلاود رو میذارم صدای موذن‌زاده اردبیلی پخش بشه. 

----

از قول امام کاظم (ع) گفتند که هر زمانی که روزگار بر تو سخت گرفت سرت رو بلند کن و بسم الله بگو. بسم الله الرحمن الرحیم.

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۱۸
ハル