خاطرات - روز سی و دوم
چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۳۵ ق.ظ
ساعت هفت صبح که بشینم تو این اتاق واسه شروع کارم صدای ناقوس کلیسا میاد از دور. دیروز تولدم بود و من ۳۳ ساله شدم. چه عدد بزرگی! خوشحال و ممنونم که شمع تولد فوت کردم چون من آرزوهای زیادی دارم و نباید هیچ فرصتی رو برای آرزو کردن از دست بدم اگه یه روز نزدیک به آرزوم رسیدم حتماً اینجا رو چراغون میکنم. البته یه روز نزدیک چون بعضی آرزوها از تاریخش که میگذرن دیگه فقط انجام شدن.
۰۴/۰۶/۲۷