خاطرات - روز هشتاد و دوم
چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ۰۲:۰۸ ب.ظ
خدایا به خاطر عزیزترین بندگانت که در بین ما زندگی میکنند، به خاطر اونها کمک کن در دنیایی با باران زندگی کنیم باز.امروز این صادقانه ترین و خالصانهترین دعا و آرزوی منه که هیچ توانی برای رسیدن بهش ندارم و این خیلی برام درد داره. یکجور استخوان سوزی.
پ.ن: با هر بارون اینجا من در خودم هزار بار میپیچم. کاش این بارون به ایران برسه. خدایا این امتحان رو سادهتر کن مگر ما جز تو چی دارم؟
۰۴/۰۸/۲۲