Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

از استرس شرکت تهوع و دل‌درد دارم. نمیدونم یهو چرا این شکلی شد حسم تا همین هفته پیش عاشق کارم بودم. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۰ ، ۱۸:۳۴
ハル

بیشتر از هر وقتی به مهربونی، خوشحالی و بی‌دغدغگی نیاز دارم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۰ ، ۲۲:۱۸
ハル

فاصله شادی و ناراحتی واقعا چند دقیقه است. صبح که اونقدر خوشحال بودم از پیام دل‌گرم‌کننده یاسمین فکرش رو هم نمیکردم ظهر اینقدر غم داشته باشم از برای غزاله.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۰ ، ۱۵:۱۰
ハル

چه خوب بود اون موقع که من می‌نوشتم و می‌نوشتم و می‌نوشتم، از جزئی‌ترین اتفاقات روزمره و امیدوار بودم که اون آی‌پی ناشناس شریف، تویی. دلم برای اون حس‌ها تنگ شده...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۰ ، ۰۱:۲۶
ハル

می‌خندی، قلبم روشن میشه. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۰ ، ۰۰:۱۶
ハル

نگرانم و این وقت از شب آنکه با تو صادقانه دردودل کند های های گریه شبانه است...

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۰ ، ۰۱:۲۹
ハル

-

چه غروب جمعه‌ای

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۰ ، ۱۹:۳۸
ハル

ربع ساعت گذشته از یک سه بعد از نیمه شبی، کلوچه نادری گاز میزنم، هوم دیزاین بازی میکنم و سمک‌عیار گوش میدم. 

ماه امشب چقدر نزدیک بود.

این هفته امیدوار بودم خیلی و خوشحال از قصه‌ای که شاید شروع شادی میداشت. این آخر شبی دارم فکر میکنم که شاید این اصرار من مصلحت نیست و باید که رهاش کنم بره، که بدتر نره تو پای آدم! مخصوصا میخ کفش!

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۰ ، ۰۳:۳۳
ハル

نمیدونم چرا دلم میخواد گریه کنم. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۲۴
ハル

+‌ اینکه شب‌ها بیخواب میشم اتفاق تازه‌ای نیست اما هر بار فکرهایی که میان سراغم غافلگیرم میکنن. امشب که این شب بیداری با کمر درد و شروع چله‌ای که مامان فرستاده بود: توام شد فرصت این رو پیدا کردم که بعد از مدت‌های خیلی زیادی، برای چند دقیقه فکر کنم به اینکه برای چه چیزهای زیادی شکرگزارم. 

+ حس عجیبیه دراز کشیدن روی تخت و دیدن روشن شدن آهسته‌ی آسمون کنار مرتضی.  

+ هفته پیش یک سریال ژاپنی می‌دیدم که غزاله فرستاده بود برای کنار اومدن با سختی‌های محیط کار، هدف دختر این بود که یه آدم معمولی باشه و یه زندگی معمولی رو از سر بگذرونه برای همین تو محیط کار ناراحت بود و هدفی از کار کردن نداشت و رئیسش بهش میگفت چطور توقع یک زندگی معمولی رو داری در صورتی که اندازه‌ی آدم‌های معمولی تلاش نمیکنی؟ فکر میکنی آدم‌های معمولی معمولی‌هستند چون هدف ندارند؟ همه برای داشتن یه زندگی معمولی دارن تا جایی که میتونن تلاش میکنن...

البته با همه‌ی دیالوگ‌های خوبش به نظر من سریال خوبی نبود :دی لذا از قسمت پنج شش دراپ کردم!

+ باید برم خلاصه‌ی دو فصل از شش فصلی که ننوشتم رو بنویسم که یه آدم معمولی به حساب بیام. 

+ میدونی خدا؟ ممنونم از تو و میترسم از خودم. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۰ ، ۰۵:۴۷
ハル