طوفان
چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ق.ظ
+ دیشب خواب میدیدم یه بچه دارم. که به غایت شیرین و نازنین بود. شرایط اما خوب نبود. بارون میبارید و روی زمین حسابی آب گرفته بود. تمام تلاشم نجات بچهام بود. و از طرفی دنبال مرتضی و پدر- مامان-غزاله و محمد میگشتم و اسم تک تکشون رو صدا میکردم. اون اضطراب و تلاش رو وقتی بیدار شدم هنوز با تمام قلب به یاد میآوردم.
+ شاید به این خاطره که فکر میکنم دنیای اطراف من اونقدر بیرحم شده که مناسب بزرگ کردن بچهها نیست.
۹۹/۰۵/۰۱