تقویم تاریخ
دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۲۴ ق.ظ
+ سه سال پیش مثل فردایی ، در روز جشن فارغالتحصیلی کارشناسی، با مامان و غزاله از جلوی دانشکده کامپیوتر رد شدیم؛ و من در حالی که قدمهام رو تند میکردم و از گوشه چشم پسر پیراهن آبی لاغر دوربین به دوش رو نگاه میکردم که با عده ای در حال صحبت بود، زیر لب گفتم: میشه زودتر بریم مامان؟ یک نفر هست که دلم نمیخواد سلام کنم. مامان مثل همه مادرها کنجکاو پرسید: چرا؟ و من مثل همه فرزندها جواب دادم هیچی فقط حوصله ندارم...
و اون روز حتی برای یک لحظه هم فکر نمیکردم ده روز بعد، ما در آغاز مسیری جدید به هم سلام خواهیم کرد.
+ امشب کمی غمگین، کمی خسته، کمی گیج، کمی خوشحال، کمی بیدار، کمی آرام، کمی بیقرار و خلاصه کمی از هر چیزم...
+ ای کاش من هم.
۹۹/۰۲/۱۵