Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

ساعت پنجه داریم میریم راه آهن، راننده با لهجه غلیظ مشهدی می‌پرسه پدر مادر بودن؟ غزاله میگه آره. میگه قدرشون رو بدونین. دلتنگی برگشت جمع میشه با حرف راننده و خواب دیشب و نوای دعای عهد رادیو و اشک توی چشمم جمع میشه. یک عهد دیگه هم این سفر اضافه کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۰۵:۰۷
ハル

بعضی اوقات خیلی نگرانم. وقتی فکر میکنم به برگشتن و از نو شروع کردن و خوب ساختن زندگی ته دلم غنج می‌ره اما نگرانی از دور دندون نشون میده و زوزه می‌کشه تا من از ترس بریزم دور هر چی که امیدواری هست و بیست ثانیه هایی پیدا کنم برای فرار از هر چی فکر برای بالاتر از بیست ساعته.

امروز حرم رفتم. کلی دنبال یه جا برای نشستن و نماز خواندن گشتم. دست آخر یه جای شلوغ بین جمعیت روی زمینی که فرش نبود نشستم گرمم بود. موهام خیس عرق بود زیر روسری و چادر. مستاصل بودم و سرم پر از فکر فرداهای پیش رو. سجده کردم سمت قبله. خنکی مرمرهای کف حرم پیشونیم رو خنک کرد. بند دلم پاره شد و ... 

بعد ازین تقدیره و تلاش و روزهای بعد این. هر چه باید میگفتم، گفتم و شنید.گفتم و شنید. گفتم و شنید...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۴۱
ハル

از ساکورا که اومدم اینجا، فکر نمی‌کردم یه روز یه نفر تو اون آدرس قبلی بنویسه. گاهی میرم بهش سر میزنم. حس عجیبیه. سامورایی متفاوتی که از من حداقل هفت سال کوچیکتره. اگر هفت سال پیش ساکورا می‌بودم این هفت سال رو چطور زندگی میکردم؟ 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۲
ハル
اصلا نفهمیدم کی اتفاق افتاد و نقش جدید جایگزین نقش قبلی شد. این یک ماه آخر یا قبل و قبل ترش؟ اما اینبار که وقفه ای افتاده و من فرصت پیدا میکنم خود قبل از او باشم، میبینم که فصلی از کتاب زندگیم بسته شده و فصل تازه ای شروع شده. و جالب اینکه مثل قبل واهمه و دلتنگی ندارم.شاید باید میدیدم از نزدیک تا معلومم میشد چقدر هاله در نقش همسر برای من همون قدر دوست داشتنی به نظر میاد که هاله در نقش فرزند.
۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۰۱
ハル

۱۰ ژانویه ۲۰۱۶، وقتی وبلاگی رو در بلاگ اسپات  میروندم، به جای بدرقه نوشته بودم بدرغه. 

و امروز بعد از ۳ سال این غلط املایی رو دیدم. زمان زیادی گذشته اما تازه‌ بود نوشته. اونقدر تازه که لازم دیدم برای خاطراتی اینقدر زنده باید تصحیح کرد غلط‌ها رو.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۲۳
ハル
ساعت خونه همسایه ازین دیواری های پاندول داره. ساعت دوازده شب که میشه واقعا دوازده ضربه میزنه و من که تو هال میخوابم صداش رو میشنوم. حس میکنم داره جادوم باطل میشه. 
_ عه ببین کالسکه ام، کدو حلوایی شد... بدووو
+ کفشتو جا بذار.
_ ندارم.
قصه همینجا تموم میشه. 
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۱۸
ハル
آن روزهای فرید فرجاد گوش میدم. یک طورهایی حس تنهایی میکنم. دلم برای غزاله تنگ شده. انگار دوباره سوم دبیرستانم.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۲۷
ハル
حکایت ما آدم‌هایی که بهمون گفتن پلاس داره جمع میشه برید بساطتون رو جمع کنید، اما هنوز میریم پست میذاریم، میخونیم و لایک می‌کنیم؛ حکایت غمگینیه. باید روانمون رو بدیم بکاوند، ما انکارکننده‌های غم و تغییریم لابد.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۳۲
ハル

همینقدر که بیرون بارون بباره، همینقدر که در آسمون ابری باشه؛ امید دارم حتی اگر خیس نشم زیر بارون و سرما نخورم.  

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۰۱
ハル

نصف شیشه کره‌ بادوم زمینی با شکلات درمان افسردگی من بود. گفتم که اگر افسرده بودین امتحان کنین رو من خیلی خووب جواب داد. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۰۳
ハル