Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

۲۰۲ مطلب توسط «ハル» ثبت شده است

تصادف کردیم. یک لحظه کوتاه شبیه یک جیغ کوتاه‌. ترق. موتور افتاد رو زمین. موتور از راست سبقت گرفت و ما داشتیم میپیچیدیم تو پارکینگ که خوردیم بهش. مقصر اون بود. آسیب هم اما اون دیده بود. ذهنم بهم ریخت. دودیدم بالا آب پرتقال درست کنم. مرتضی با کمک های اولیه ماشین زخمش رو ضدعفونی کرد و بست. گفت درمانگاه؟ گفت نه. شماره رد و بدل شد و بنا شد بعد آمار گرفتن از میزان خسارت زنگ بزنه تا پرداخت کنیم.

خونه خیلی ساکته. هر دو غمگینیم. ته دلم خیلی خوشحالم که کسی آسیب ندید. سر اون آقا ضربه نخورد و خراشیدگی های ساده روی پا بود. اما یک ور دیگه از ذهنم مدام داره منفی میبافه پشت منفی. در مورد بنده ی خدایی که باهاش تصادف کردیم، بدترین فکرها و گمان ها میاد توی ذهنم که هیچ کنترلی روش ندارم و تنها راه خلاصی از هر پیامد منفی تنها می‌تونه لطف خدا باشه و گرنه که همون قدر که نامحتمله می‌تونه محتمل باشه. قلبم تند میزنه و دعا میکنم ای کاش زودتر فردا شه، زودتر تماسی رد و بدل شده و تکلیف معلوم. 

برای من شبیه تنبیه به نظر میاد. تنبیه کارهای بد دیروز. یا شبیه امتحان. 

بنایی بود توی خونه. داربست بسته بودند. و معمار رو نمای خانه کار میکرد. توی خونه تنها بودم. صدای ترق. فریاد و همسایه ها همزمان من رو به خودم آورد. دویدم توی حیاط. پیچ باز شده بود و بنا از داربست افتاده بود. (بعدها گفتند بنا خودش اون روز پیچ داربست رو باز کرده بوده و مجدد بسته بوده.) میخکوب بودم. دو سه نفر از همسایه ها حرف می‌زدند. بابات کو؟ مامانت کو؟ زنگ بزنین به اورژانس. اورژانس آمد. با گریه پدر را گرفتم تا بالاخره جواب دادند. اون روز و روزهای بعدش وحشت خوب نشدن و درد پدر و مامان چند سال واقعا پیرمون کرد. همه اعضای خانواده رو. سکوت و سرما از دیوارها میریخت توی خونه. مثل ربات بسته بودیم خودمون رو به نماز و استغاثه و دعا با قلبی مملو از درد. تا بنا مرخص شد. تا پدر بارها و بارها به خانه شان رفت و آمد. آدم های خوبی بودند. 

با اینکه خونه سبز عزیز کوچیک ما، امشب خیلی سرد و ساکته. با اینکه من از ته قلبم می‌دونم که این مجازات منه برای زیاده روی در خواستن دنیا. با ازاینکه هنوز یک ور ذهنم اون آقا رو مقصر میدونه، از ته قلب متشکرم خدایا که جسمی آسیب ندید. 

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۲۴
ハル

مرز توییت‌ها در تایم‌لاین توییتر من خیلی توی ذوق میزنه. یک ور اخبار ایران و گلایه و غم و طنز یک اتفاق سیاسی/ظاهراً سیاسی، یک ور اخبار دل‌خوشکُنَک، پر زرق و برق و پر طمطراقِ کی/جی‌پاپ و کی‌/جی‌دراما. 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۱۹:۳۴
ハル

پروژه‌ داشتم. تمام شد. هورااااا. بستنی میخوام as a جایزه. نه یک بستنی. سه بلکه چهارتا. بی صدمی اضافه وزن. 

کد زدن باعث میشه هر بار یادم بیاد هر مساله لاینحلی حتما حل میشه. اما این منم که تا لحظه آخر به تعویق میندازمش.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۳:۵۷
ハル

خوب میشه اگر آدمیزاد سازی بلد باشه.

بشنویم  

 

یک حالی دارم که باید برم از خوونه بیرون تا خل نشم اما اونقدر حوصله ندارم که لباس بپوشم و کَنده بشم از زمین. 

ادیت اول :‌ بلند شدم که لباس بپوشم یک کوه لباس تو ماشین بود که پهن نشده بود. اون‌ها رو که پهن کردم انرژی بیرون رفتنم تمام شد. متنفرم از لباس پهن کردن.

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۵
ハル

امروز به جای خود دعای عرفه، ترجمه‌اش رو خوندم:

 

 

تو پناهگاه منی زمانی که راهها با همه وسعتشان درمانده ام کنند، و زمین با همه پهناوری اش بر من تنگ گیرد 

...

ای که شکرم برای او اندک است ولی محرومم نساخت، خطایم بزرگ شد، پس رسوایم نکرد

...

خواندمت، پاسخم دادی، از تو درخواست کردم عطایم نمودی، و به سویت میل کردم، به من رحم فرمودی،به تو اطمینان کردم، نجاتم دادی، و به تو پناهنده شدم، کفایتم نمودی

...

خدایا مردّد شدن من در آثار موجب دوری دیدار است، پس مرا با وجودت گرد آور، به وسیله عبادتی که مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود، به موجودی که در وجودش نیازمند به توست؟آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست، تا آنان غیر وسیله ظهور تو باشد؟!!کی پنهان بوده ای، تا نیازمند به دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای، تا آثار واصل کننده به تو باشند؟

...

 

و این آخرین دعا: 

اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنِی خَیْرَ مَا عِنْدَکَ لِشَرِّ مَا عِنْدِی فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِی بِتَعَبِی وَ نَصَبِی فَلا تَحْرِمْنِی أَجْرَ الْمُصَابِ عَلَی مُصِیبَتِهِ

 

+ هر چند قرائت عربی زیبایی‌ داره اما فهمیدن چیزی که میخوندم کمر خم میکرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۷
ハル

+ دیشب خواب میدیدم یه بچه دارم. که به غایت شیرین و نازنین بود. شرایط اما خوب نبود. بارون می‌بارید و روی زمین حسابی آب گرفته بود. تمام تلاشم نجات بچه‌ام بود. و از طرفی دنبال مرتضی و پدر- مامان-غزاله و محمد میگشتم و اسم تک تکشون رو صدا میکردم. اون اضطراب و تلاش رو وقتی بیدار شدم هنوز با تمام قلب به یاد می‌آوردم.

  + شاید به این خاطره که فکر میکنم دنیای اطراف من اونقدر بی‌رحم شده که مناسب بزرگ کردن بچه‌ها نیست.

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۱
ハル

حتما یک شبی مادر یکیشون براش خونده  

لالالا گل نرگس که بد بر تو نیاد هرگز/ لالالا گل زیره نشه روزت شب تیره ...

 

هشتگ اعدام نکنید برای همه زمان‌ها.

 

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۸:۰۸
ハル

+ دکتر میگه همه احوال تو از استرس ناشی میشه. یک عامل خارجی اذیتت میکنه. توییتر رو مدت‌های مدیدی هست باز نکردم. کانال های خبری میوت یا آرشیو شده‌اند. بیرون از خونه چشم‌هام رو روی بچه‌های و دسته گل‌های بیحال شده زیر آتاب داغ توحید می‌بندم ... و به دکتر میگم من مدت زیادی هست که هیچ چیزی رو واقعا دنبال نمیکنم. 

+ امروز در انتظار شروع کلاس توییتر رو باز میکنم. 

+ توییت‌های اعدام نکنید یک طرف سیل غم را فوج فوج می‌ریزد توی دل. توییت‌های فحاشی به اسلام و دین و عامل بدبختی را اسلام دانستن، یک طور دیگر. 

+ پریشب که خوابم نمیبرد. مرتضی کتاب «خال سیاه عربی» را برایم بلند می‌خواند. یک چند ورقی از کتاب قبرستان بقیع و غربت قبور بهترینِ انسان‌ها بود. فکر می‌کردم نه فقط اطراف من، نه فقط اطراف غرب، نه فقط اطراف خاورمیانه ... در "زمین" زبان حق بریده‌اند، حق زبان تازیانه است... وانکه با تو صادقانه درد دل کند های های گریه‌ی شبانه است... 

+ ساقه‌های سبز آشتی شکسته است لاله‌های سرخ دوستی فسرده است

+ کاش دنیا، وبلاگ من بود. همیشه بهار. همیشه شکوفه. همیشه در حال قدم زدن و دیدن شکوفه‌های گیلاس بودیم.

 

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۹ ، ۱۷:۵۲
ハル

حالم خوب نیست از لحاظ جسم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۰۷:۵۷
ハル

وقتی یه چیزی میخرم که بیاد همه روز رو منتظرشم.  تازه اگر وقتی که میاد ناامید کننده نباشه. :\

واقعا خوشیها کم شده!

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۷
ハル