Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

موقعی که برای کنکور می‌خوندم برنامه‌ی صبحم از سحر شروع میشد. پنج بیدار می‌شدم و تو هوای خشک و سرد و تاریک بیرجند میرفتم رو پشت بوم ورزش می‌کردم. اون موقع خیلی چیز رایجی نبود، پدر یه قرآن-کتاب دعای دیجیتال هدیه گرفته بود مانیتور کوچیکی داشت و هندزفری بهش وصب می‌شد. اون رو داده بودن به من و من فکر می‌کردم باید ازش خوب استفاده کنم و تقریباً همیشه همراهم بود. صبح‌ها حین ورزش دعای عهد گوش می‌دادم، جمعه‌ها دعای ندبه، غروب‌های جمعه دعای سمات و ته دلم قلقلک میومد که این یعنی من برای هدفم زیاد و صادقانه تلاش می‌کنم. ارتباطم با خدا اینطور بود بر پایه‌ی یک خواستن و آرزو.

چهارده سال از اون سال گذشته. این موقع از سال آلمان هوا خیلی دیر روشن میشه.تقریباً هشت و ربع و من وقتی کار رو شروع میکنم که هوا هنوز سرد و تاریکه. کمی شبیه پنج صبح‌های سال کنکور. از ساندکلاود دعای عهد پلی میکنم و صدای محسن فرهمند به روشنی هاله چهارده سال پیش رو دز نزدیکی خودم احساس می‌کنم. هاله‌ای که تو هوای سرد پشت‌بوم برای چیزی دعا می‌کرد که فکر می‌کرد تمام دنیاشه و شاید حق داشت اما الان با آرزوهایی به مراتب سخت‌تر و پیچیده‌تردر حالی که باید روی کار تمرکز کنه، به خودش اجازه میده چند دقیقه از خواب‌های پریشون شب‌ها فاصله بگیره و به چراغ روشن همسایه نگاه میکنه و میگه العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان... 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۴ ، ۰۹:۳۵
ハル

با خوندن خبرها دل و قلبم می‌لرزه. تو رو خدا بذارید زندگی کنیم. کاش بارون می‌بارید ایران...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۴ ، ۱۸:۳۷
ハル

همه پنجره‌های خونه رو باز کردم. باد خنک توی خونه می‌پیچه و پرده‌ها رو تکون میده، با بندبند وجودم برای همین لحظه‌ی ساده از خدا ممنونم و به قول امیلی خداوند من آه کاری بکن تداوم بیابد این فلق تا ابد. همکارم گفته بودم من از تو یاد گرفتم که از کافه کار کنم، بهش نگفتم که من مجبور بودم که از کافه کار کنم چون برق نبود، به جاش گفته بودم آره من اکثر اوقات این کارو می‌کنم و یاد چیزکیک‌های خامه‌ای و سبک امیرشکلات افتادم و برای این تصویر ممنون شدم. سوزش گلوی سرماخوردگی حالا جاش رو به احساس خراشیدگی و سرفه داده، آب جوش رو ذره ذره قورت میدم و حس خوشایند سر خوردن آب گرم از گلوی آزرده حالم رو بهتر می‌کنه. 
من فکر می‌کنم ما در خاورمیانه فرصت‌های بیشتری برای عارف شدن داریم و این حتما چیزیه که براش ممنونم!

پ.ن: داریم برمی‌گردیم و من بیش و پیش از هر چیز جمعه که با غین رفتم مزار شهدا ازشون خواستم که از خدا بخوان که همه چیز امن و آروم باشه. انشاالله زود برگردیم. خوشحال برگردیم. دست پر برگردیم. 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۴ ، ۱۱:۳۳
ハル

در یازده روز گذشته رفتیم استانبول، میم کنفرانس داشت، برگشتیم ایران، خونه رو دیدم. و غین و محمد رو سخت بغل کردم،
میم و ف رو دیدیم و خواستیم که تسلایی باشیم اما غم زورش بیشتر بود، اسنپ بک تصویب شد، دوباره متولد شدم، عکس گرفتم، خداروشکر کردم برای بودن و سرپناه و عزیزانم، اسنپ بک اعمال شد، سرما خوردم، گریه کردم برای همه‌ی آرزوهای بعید بعید بعیدم برای همه چیز و برای کشور . و ده روز گذشت.

اخبار رو باز میکنم با دیدن سخنرانی و حق‌به‌جانبی این نامردمانی که زندگی رو اینقدر برای آدم‌هایی هزاران هزار کیلومتر دورتر از خودشون سخت کردند، در خودم می‌پیچم. انگار که مارم. با ده‌ها متر طول. هی می‌پیچم و فرو میرم و تموم نمیشم. انگار یک مار خیلی خیلی بزرگم. کجاست انتهای این شب؟ چطور چطور چطور ممکنه که اینقدر راحت زندگی رو بر ما سخت کنند و همیشه اینقدر دنیا به کامشون باشه؟ حس می‌کنم خیلی غمگینم، خیلی ناشکرم و خیلی از این آینده نامعلومی که توش نیستم واهمه دارم خیلی. تو به بنده‌ات از من مهربون‌تری مگه نه خدای من؟ کاش مومن‌تر باشم...این شب‌ها کمکمون کن.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۰۴ ، ۱۹:۳۱
ハル