پروژه داشتم. تمام شد. هورااااا. بستنی میخوام as a جایزه. نه یک بستنی. سه بلکه چهارتا. بی صدمی اضافه وزن.
کد زدن باعث میشه هر بار یادم بیاد هر مساله لاینحلی حتما حل میشه. اما این منم که تا لحظه آخر به تعویق میندازمش.
پروژه داشتم. تمام شد. هورااااا. بستنی میخوام as a جایزه. نه یک بستنی. سه بلکه چهارتا. بی صدمی اضافه وزن.
کد زدن باعث میشه هر بار یادم بیاد هر مساله لاینحلی حتما حل میشه. اما این منم که تا لحظه آخر به تعویق میندازمش.
خوب میشه اگر آدمیزاد سازی بلد باشه.
یک حالی دارم که باید برم از خوونه بیرون تا خل نشم اما اونقدر حوصله ندارم که لباس بپوشم و کَنده بشم از زمین.
ادیت اول : بلند شدم که لباس بپوشم یک کوه لباس تو ماشین بود که پهن نشده بود. اونها رو که پهن کردم انرژی بیرون رفتنم تمام شد. متنفرم از لباس پهن کردن.
امروز به جای خود دعای عرفه، ترجمهاش رو خوندم:
تو پناهگاه منی زمانی که راهها با همه وسعتشان درمانده ام کنند، و زمین با همه پهناوری اش بر من تنگ گیرد
...
ای که شکرم برای او اندک است ولی محرومم نساخت، خطایم بزرگ شد، پس رسوایم نکرد
...
خواندمت، پاسخم دادی، از تو درخواست کردم عطایم نمودی، و به سویت میل کردم، به من رحم فرمودی،به تو اطمینان کردم، نجاتم دادی، و به تو پناهنده شدم، کفایتم نمودی
...
خدایا مردّد شدن من در آثار موجب دوری دیدار است، پس مرا با وجودت گرد آور، به وسیله عبادتی که مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود، به موجودی که در وجودش نیازمند به توست؟آیا برای غیر تو ظهوری هست که برای تو نیست، تا آنان غیر وسیله ظهور تو باشد؟!!کی پنهان بوده ای، تا نیازمند به دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای، تا آثار واصل کننده به تو باشند؟
...
و این آخرین دعا:
اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنِی خَیْرَ مَا عِنْدَکَ لِشَرِّ مَا عِنْدِی فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِی بِتَعَبِی وَ نَصَبِی فَلا تَحْرِمْنِی أَجْرَ الْمُصَابِ عَلَی مُصِیبَتِهِ
+ هر چند قرائت عربی زیبایی داره اما فهمیدن چیزی که میخوندم کمر خم میکرد.
+ دیشب خواب میدیدم یه بچه دارم. که به غایت شیرین و نازنین بود. شرایط اما خوب نبود. بارون میبارید و روی زمین حسابی آب گرفته بود. تمام تلاشم نجات بچهام بود. و از طرفی دنبال مرتضی و پدر- مامان-غزاله و محمد میگشتم و اسم تک تکشون رو صدا میکردم. اون اضطراب و تلاش رو وقتی بیدار شدم هنوز با تمام قلب به یاد میآوردم.
+ شاید به این خاطره که فکر میکنم دنیای اطراف من اونقدر بیرحم شده که مناسب بزرگ کردن بچهها نیست.