Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

قبلترها اولین باری که میرفتم خونه علم، برای مدتی فقط یک شاگرد داشتم: راشد. کلاس اول. من و ع با هم معلم راشد بودیم. راشد مدرسه میرفت، خیلی باهوش اما بدقلق بود. بهانه‌های عجیب غریب و خواسته‌های عجیب‌تر داشت. به ع میگفت که تو برو بگو خاله بیاد و به من میگفت که من فقط با عمو کار میکنم. ازونجایی که در اولین تجربه‌ها همه‌چی اکستریم‌تر به نظر میرسه یک شب چهارشنبه قبل ازینکه صبح برسه و بخوام برم برای راشد معلمی کنم، تا صبح نقاشی کشیدم و  برای نقاشی‌ها سوال نوشتم که براش جذاب بشه و دست آخر مستاصل در حالی که فکر میکردم اصلا نمیتونم این کلاس رو درست پیش ببرم، به اولین وسیله‌ی بی‌منطق دم دست متوسل شدم و گریه کردم از فرط ناتوانی :/ نزدیک‌های سحر حافظ بازکردم و بیتی بود که هیچوقت فراموش نکردم: 
دوشم نوید داد عنایت که حافظا/بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
گناه، من بودم. عنایت فردای اون روز بود که در جایگاه معلم اولین لبخند رو از شاگردم دریافت کردم و کلاس به هر دومون خوش گذشت. 
ازون بار تا به امروز بارها و بارها در خلوت‌های بعد از متوسل شدن به همون اولین وسیله‌ی بی‌منطق دم دست، حافظ باهام صحبت کرده. هیچ کدوم رو به اون خوبی یادم نیست (مگر چندتایی از تجربه‌های عزیزپارسالم) اما اینبار وقتی توییت چند روز پیش غزاله ذهنم رو مشغول کرده بود و نه برای خودم که برای اون حافظ رو باز کردم، گفت: 
دریاست مجلس او، دریاب وقت و دریاب/ هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد ... 

پ.ن: :))))))))))) متوصل آخه؟!! :/ املام بد هست ولی نه اینقدر بد! :/
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۷ ، ۱۶:۰۷
ハル
درست همین لحظه سحر رو خدا وعده میده به استجابت دعا. و چقدر پر از دعام...
۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۰۵:۵۷
ハル

سلیقه‌ی خودمو در شنیدن آهنگ خیلی دوست دارم :/ :| (چون دیشب پست گذاشتم اینستاگرام و آهنگ کارتون Omohide poroporo (انلی یستردی) رو شیر کرده بودم این به ذهنم رسید.) فکر میکنم طبیعتا همه با سلیقه خودشون کیفور میشن. نه؟

خلاصه ازونجا که هیچ ترجمه فارسی درست حسابی‌ای از سلکشن مورد علاقه‌ی من موجود نیست و چون معتقدم خودم بهتر ترجمه میکنم (امروز روز خود شیفتگی منه لابد) و چون خیلی حرف مفت و خاطره‌ی الکی منتشر نکنم اینجا، می‌خوام آستین بالا بزنم و براتون ترجمه کنم. هم ژاپنی بیشتر یاد میگیرم(فکر کنم البته تهش هم بیشتر انگلیسیم تقویت شه شه:/ )، هم کیف میکنم، هم بقیه رو در سلیقه‌ی خوب و ناز و قشنگم سهیم می‌کنم. 

استیکر غزاله که میگه چقدر هم که خواننده داری.

استیکر مرتضی که میگه چقدچقد.

استیکر مامان که میگه اول دفاع کن. 

استیکر من که don't careام. 


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۱۳:۵۳
ハル
ناراحتم
بعد نوشت: به جای حال و روز باید میگفتند حال و شب.
بعدنوشت: امشب  که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی ، سایه از سر من تا سپیده نگیر ...
بعدنوشت: قدم زدنها دوای غصه های روزمره اند. قدم زدنهای با او...
۰ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۶:۴۲
ハル

گمونم یه جایی از کارتون only yesterday دختره می‌گفت من عادت کردم از بچگی که وانمود کنم آدم خوبیم.

۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۳:۵۵
ハル

بارون برگشت به جیمیلم.^_^

آش بخوریم؟ نه! تو این هوا یه چای ساده هم می‌چسبه!


۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۹:۴۰
ハル

خوبی نوشتن خاطره‌ها اینه که وقتی از التهاب اتفاقات کم میشه و همهمه‌ها خاموش، ورق می‌زنی خاطره‌ها رو و می‌بینی چه روزهای زیادی که نگذشتن ...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۷ ، ۲۱:۵۵
ハル
دیده بودم که ۱۴ اکتبر قراره بارون بیاد. اولین بارونِ حسابیِ پاییزِ تهران. خواب میدیدم دیشب. بارون می‌بارید انگار که سیل از آسمون. ذوق کرده بودم. خیلی زیاد. و تو خواب فکر میکردم که الان ۴ اکتبره، نه ۱۴ حتی اما اینقدر بارون می‌باره... 
این هوشیاری و غفلتِ توأمِ خواب، واقعی‌تر از زندگی واقعیه انگار.
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۳:۰۹
ハル
+ از دیشب لنگ یک باگ کوچیک بود کارم و همین الان درست شد. فقط یه چیزی رو فالس نکرده بودم و از چشمم میفتاد هی نگاه میکردم به نظرم همه چیز درست بود اما نمیدیدم که کجا رو دست نرفتم. الان دلم میخواد گریه کنم از ذوق. فلسفی که ببینیش کل زندگی همینه باگ‌هایی که فکر میکنیم بزرگن اما فقط کوچیک‌ترین‌هایی هستند که از چشم میفتن. 

+ دو شب پیش کارتون My neighbor the Yamadas ホーホケキョとなりの山田くん رو می‌دیدم. این دیالوگ اون کارتونه : 
And what should you fear most on this lifelong voyage? Wild storms and rip tides?
No. Beware the calm waters, when there's hardly a ripple in sight.As long as a family holds each other tight, they can somehow weather the wildest seas.
But calm waters are another story.The wind dies down, you sigh and relax, loosening your clasp.But take care, Matsuko and Takashi!
If in the calm you selfishly please only yourselves, you may lose each other.You'll never see the sharks gathering around you...

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۱:۱۱
ハル