ما دو قلو نیستیم
+ چند روز پیش غزاله گفته بود فلان چیز گفته بودم اتفاقا تو وبلاگ نوشتمش. غزاله گفت دیگه کی وبلاگ میخونه. گفتم ولی من هنوز مینویسم. گفت خوب میکنی.
+ غزاله که اومد تهران، من تنها شدم. تازه فهمیدم در فواصل دعواهامون و لج همده رو درآوردن چقدر از ته قلب دوستش دارم. دلتنگش میشم. توی اون دوسال همه هدفم دانشگاه تهران بود.نه! هدفم اومدن پیش غزاله بود.
+ وبلاگ که مینوشت با ذوقی وصف ناپذیر میخوندم. و پرینت میگرفتم و پرینتها رو نگه میداشتم. فکر میکردم حرفهایی که پشت تلفن رد و بدل نمیشد حالا از بین کلماتی که زندگیشان میکرد با من به اشتراک گذاشته میشد.
+ خیلی وقتا خیلی چیزا رو یه جور میبینیم. به خیلی چیزا یه جور فکر میکنیم. اتفاقا از همین هم میترسم.
+ یادداشتهای قدیمی این حسن رو دارن که به رخ میکشن ناتوانی حافظه رو در یادآوری مهمهایی که دیگه مهم نیستند.
+ بیست اسفند ۹۲ نوشتم که تا صبح نخوابیدم و مدام از خدا پرسیدم که خدایا چی میشه؟ و الان؟ میتونم برگردم هاله ۹۲ رو بغل کنم و بگم بیتابی نکن همه چیز خوب میشه.
+ امشب هم یک همچین حالی دارم. با خارشی آزادهنده در گلو و استرس آینده نامعلوم در قلب. از خدا میپرسم یعنی چی میشه؟ تا شاید هاله ۱۴۰۶ من رو بغل کنه و بگه بیتابی نکن جان دل همه چیز خوب میشه.
راستی میدونی که تو هالهی ۱۴۰۶ ؟ نه! هالهی همه زمانهای قبل و بعد من هستی خدا.