کار بزرگ
«غم بزرگ رو تبدیل کن به کار بزرگ!»
دیدن مستند «توران خانم» اگر برای یادآوری همین یک جمله بود، کافی بود.
شاید اگر دیشب بود، همون بلافاصله بعد دیدن مستند، دلم میخواصست یک متن طولانی بنویسم. اما انگار الان و اینجا، همینقدر بسه.
---------
بهار عزیزم،
میترسم در سالهای سال بعد از این، جدا از فکرهای ایدهآلیستی جوانی، فراموش کنم که بعضی چیزها رو بهت بگم. و بعضی حرفها در تفاوت بین ما خاکستر بشه. برای همین من بیست و پنج ساله که زبان توی بیست ساله رو یادم هست، اینها رو مینویسم. اینکه در مواجهات سخت زندگی «غم بزرگ رو تبدیل کن به کار بزرگ».
اینکه چرا معلم، مادر بودن رو دوست داشتم، همین بود که آموزههای یک معلم/مادر میتونه سالها و نسلها رو پشت سر بگذاره و همونقدر تازه و ناب به دل آدمهای جدید راه پیدا کنه. قبلتر فکر میکردم این قدرت کتابهاست اما نه! قدرت آدمهاست. نویسندهها. و معلمها/مادرها بهترین نویسندههایِ فاعل، دنیاند. جایی از کتاب آنی، در جواب اینکه چرا کمتر مینویسه، میگفت: «در حال حاضر مشغول نوشتن رسالههای زنده هستم...».
د.د،
مادرت.