دقت کردی کلمات بدون نیمفاصله زشت میشن!
ـ فاصله همیشه نیمه باشد بهتر است...
یک غلت میزنم سمت راست. فاصله نصف میشود. :)
دقت کردی کلمات بدون نیمفاصله زشت میشن!
ـ فاصله همیشه نیمه باشد بهتر است...
یک غلت میزنم سمت راست. فاصله نصف میشود. :)
یک ساعتِ ده دقیقه مانده به دوی نیمه شب پنجشنبهای، بین این پهلو و آن پهلو شدن و اینستاگرام را تا خرخره جویدن و بالا پایین کردن، صدای ساز هاتفملکشاهی، عکس خونهای با در سبز و پلههای سنگی و انبوه درختهای حیاطش، چت با غزاله که میگه ازین خونهها، بیای تو خونه چادرت رو به بند آویزون کنی، دستت رو پای شیر لب حوض بشوری و سبزیها رو ببری آشپزخونه در حالی که زیرلب داری میگی تو کوچه کی رو دیدی و ... خیالم رو رنگ میکنه. اینبار آبی.
هفتاد سالمه. احتمالا بیخوابی عادتم شده. احتمالا گرد پیری قویتر از کرمهای رنگ و وارنگی بوده که همه این سالها استفاده کردم و چروکهای الاکلنگی و پنجه کلاغی روی صورتم جا خوش کردهاند. احتمالا ما حیاطی نداریم که توش باغچهای قد یه غربیل باشه و درختی قد یه چوب کبریت. احتمالا شب بارونی هیچ گنجشکی پناه به خونه ما نیاره که گنجشکها هشت متر میپرند و ما در طبقه بیستم برجی ساکن هستیم... همه این احتمالها ...
لاک قرمز رو به سبد خرید دیجیکالا اضافه میکنم و خیالها دود میشن و میرن طبقه بیستم برجی بلند. من و مرتضی نشیتیم چای میخوریم و حرف میزنیم.
نمیشه یه فرشتهای بیاد از آسمون خونه رو تمیز کنه من به کارم برسم؟