حافظ
شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۷ ب.ظ
دیشب خیلی خوابم نمیبرد. نزدیکای سه، ریز ریز با خودم دعا میکردم، نه دعای واقعی همینجوری صحبت میکردم و چشمام پر اشک میشد و این پهلو به اون پهلو میشدم. حافظ باز کردم. گفته بود:
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت ...
میدونم که خدا ما رو میشنوه ولی یک اینطور لحظهای چنان آروم میگیرم که میتونم بخوابم.
نوشتم که یادم بمونه یک روز حتی من هم به خدا نزدیک بودم.
۰۰/۰۷/۱۷