Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

چارتار

چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۳۹ ب.ظ

+ یک زمانی که تازه از دانشجو شدنم میگذشت شاید سال اول یا دوم چارتار یکهو مد شده بود. مثل خیلی از مدهای یکهویی اون موقع. شهرام شکوهی و از این قبیل‌ها. ما هم گوش میدادیم. بارونش رو تو بارون. مرا به خاطرت نگهدارش را به وقت دلتنگی‌های خونه و باز آ که جز تو جهان من حقیقتی نداردش در بی‌هدفی‌ها.   

+ آفتاب بی‌رمق روزهای از نیمه گذشته‌ی آذر از روی دسته‌ی صندلی رد شده و پهن کرده خودش رو روی میز و صفحه‌ی لپ‌تاپ رو تاریک کرده. چشم رو تنگ میکنم که ببینم. چشم تنگ؟ فکر میکنم شبیه چینی‌ها؟

+ یک ور ذهنم میخواد که کاری بکنه تا از سرگردونی خلاص شه یکور دیگه مدام وعده به تعویق و نظم میده. فکر میکنم بعد درست کردن یک کیک. بعد آماده کردن شامی چیزی. بعد این. بعد اون. شام؟ سرچ میکنم امشب چی بپزم و هیچکدوم رو دوست ندارم. 

+ امروز از خواب که بیدار شدم در پیام‌رسان‌های مختلف خبر از دوستای قدیمم بود. دینا، مینا، ناهید. چیزهای خوشایند گفتند هر کدوم به نحوی. خیلی خوشحال شدم.

+ ناهید میگفت هنوز اسیر کره‌ هستی؟ یا همچین چیزی. چرا هر چه قدر فکر میکنم یادم نمیاد که قبلا هم بوده باشم! فکر نمیکردم بروز این علاقه‌ به شرق آسیا اینقدر قدیمی بوده باشه. انگار هست.

+ دینا در خلال حرف دلتنگی‌ها میگفت مهاجرت کار سختی هست و پراز اند کانز زیادی برای فکر کردن داره و بحثش در این مقال نمی‌گنجه. نپرسیدم بیشتر اما از حرف‌هاش فهمیدم دینا رفته که رفته. نوع رفتن فاطمه از قبلش معلوم بود اما دینا رو نمیدونستم. به ندیدن بچه‌ها خیلی وقته که عادت کردم اما به گمونم هنوز هم تو عروسی رضوان جاش برام خیلی خالیه.

+ مینا تازگی‌ها عقد کرده و اینقدر گفتیم تا بالاخره عکس مراسم و هدایای مرسوم قبل و بعد مراسم عقدشون رو برامون فرستاد. مینا تو لباس سفید؟ قلبم لرزید از اینکه چقدر همه چیز در جای درست قرار گرفت و چقدر منِ مصرِّ سال‌های قبل این رو نمیتونستم بفهمم.

+ با دینا قول داده بودیم بچه‌هامون رو با هم بزرگ کنیم. 

+ اخبار میگه بانک مرکزی این توانایی رو داره که هر وقت اراده کنه بازار رو کنترل کنه. این یعنی بقیه وقت‌ها حال نمیکنه که اراده کنه؟ :)) شبیه منه فکر کنم. منم توانایی اراده کردن رو دارم فقط دلم نمیخواد :/ 

+ غزاله از محمدمهدی گفت و اینکه بی‌نظم درس می‌خونه و باید کتاب خوب بخونه از بس که کتاب درسی‌ها بی‌مایه یا کم‌مایه شده‌اند. سرچ کردم دنبال کتاب‌های خوب نهم گشتم. چه قدر اسم جدید. کارپوچینو، کاهه، ‌ای‌کیوسان و ... زمان متوقف نشده انگار. چرا فکر میکردم شده؟

+ چونکه رادیوی پیام «مرا به خاطرت نگهدارش» را پخش میکرد.

«دردا که دوری دردا! ای آرزوی فردا ...»

 

پ.ن: پیام بازرگانی رادیو داره ادعا میکنه که اگر بیسکویت جوین بخورم سر حال میشم اما من مطمئنم بستنی تریپل چاکلت کاله بیشتر میتونه در این مهم تاثیرگذار باشه. واقعا کی با بیسکویت سرحال میشه؟ آخه یه چی بگید بگنجه. :/

پ.ن: این همیشه «:/» ایموجی سکته ناقصه.  #هار

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۹/۲۰
ハル

نظرات (۲)

بانک مرکزی رو :))

بیسکوئیت اگه نکشدت، قوی‌ترت هم نمی‌کنه بلکه مریض‌ترت می‌کنه که حتی با سه تا تریپل چاکلت هم ممکنه خوب نشی و به چهارمی نیاز شه.

پاسخ:
آره باباااا حتما همینطوره بعد فکر کن بیسکویتی که روش پر از سبزیجات باشه مثه جوین، مثه ساقه طلایی :|اون بیسکویت کرمدارها هم من رو یاد دبستان میندازه که چونه مقنعه سفید همیشه گوشه لپم راستم وایمیستاد و لابد بوی نارنگی هم میداد (اینجا با کف دست میزنم به پیشونی ) چرا خب آخه؟ مگه مجبوریم؟ اصن نمیفهمم! :/ 

مجبورم کردی فولدر قدیمی چارتار رو بیارم...

اولین بار، این یکی‌شون رو، تو یه وبلاگ دختری به اسم محدثه شنیدم:

"چه غمگینانه آزادی

از آن عهدی که می‌دانی."

شاید اصلاً همین رو گذاشته بود تیتر اون پست‌اش. (یادم نیست درست)

چند بار وبلاگ‌اش رو عوض کرده بود و هر بار من یک جوری پیداش کرده بودم. که آخرین بار تقریباً 5 سال پیش پاک کرد و دیگه نمی‌دونم چرا نتونستم پیداش کنم. :(

من کلی وبلاگ سکته کرده تقدیم جامعه وبلاگ نویس‌ها کردم. اما هیچ‌وقت اونقدر ول‌شون نکردم که نشه بهم نرسید...

بعد، این آهنگه. بعد، اون وبلاگ. بعد، اون دختر. بعد، اون حال. بعد، اون چیزی که بین‌مون مشترک بود. بعد، همه این چیزا... بعد، آخه چرا...

پاسخ:
منم خیلی سکته کرد وبلاگ‌هام. هی اسم و آدرس عوض کردم. به خصوص از اون سالی که بلاگفا سه چهار ماه ترکید و اومدم بیان. ولی همیشه آدرسم رو اینور اونور میذاشتم یکوقت خواننده‌هام کم نشن الکی مثلا خیلی خواننده داشتم :( ولی به هر حال اینجوری خاطرم جمع‌تر بود.
بعد نمیدونم چرا واقعا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی