Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

به جای افسوس برای باد، تَرکِه‌ای به من دِه نگاهبان شکوفه شوم!

Hanami 花見

Hanami is a long-standing Japanese tradition of welcoming spring. Also known as the “cherry blossom festival,” this annual celebration is about appreciating the temporal beauty of nature. People gather under blooming cherry blossoms for food, drink, songs, companionship and the beauty of sakura
هانا ( 花) در لغت به معنای گل و می (見) به معنای دیدن و تماشا کردن است. لغت هانامی در کل به رسم دیدن شکوفه‌های گیلاس گفته می‌شود.

پ.ن:‌ این وبلاگ را در ادامه‌ی ساکورا می‌نویسم.
پ.ن‌: تصویر از انیمیشن افسانه‌ی پرنسس کاگویا (این کتاب با نام «دختری از ماه» به فارسی ترجمه شده) است.

Saishin no kiji
Chosha 著者
Mainichi rinku 毎日 リンク

یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت

چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۶:۱۳ ب.ظ

+ دو هفته‌ی اخیر روی دور تند عجیبی بود. اونقدر تند که فرصت نوشتن یا فکر کردن نبود. شب‌ها از حال میرفتم یا اونقدر کم می‌خوابیدم که تمام روز بی حال بودم. امروز صبح بعد از مدت‌ها به نظرم بیشتر از حد لازم خوابیدم. صبح که چشمم رو باز کردم فاطمه در جواب تبریک تولد سحر گفته بود که دلش برای جمع های چهار نفره‌مون تنگ شده هر چند که مطمئنه هیچوقت دوباره اتفاق نخواهد افتاد و من در حالی که این پهلو به اون پهلو میشدم به تمام چیزهایی فکر میکردم که به همین قاطعیت فاطمه، دیگه هیچوقت اتفاق نمیفتن بدون اینکه دفعه‌ی آخرش رو شمرده باشیم و قلبم سنگین شد. سحر در جواب فاطمه از ویزای رو به ابطالش گفته بود و هدی از پروژه‌اش و من به پایان نامه فکرک ردم و ظرف‌های چینی سفید گل ظریفی که منتظر من بودند تا توی کابینت‌ها جا بدم. 

صبحانه رو خوردم و راه افتادم سمت دانشگاه برای پس دادن کابل  چندتا کار بعد دفاع. توی راه فکر میکردم شاید یک روز با دونستن کلیاتی از زندگی سحر، هدی و فاطمه، قصه‌ای بنویسم که زندگی موازی ما چهار نفر باشه در مسیرهای بسیار متفاوتی که طی کردیم. در حالی که من خیابون شهرآرا رو به سمت دانشگاه قدم میزدم و از نبود پالتوم تو هوای سرد به خودم می‌لرزیدم، احتمالا دی توی خونه، فاطمه خواب و سحر ظهر یک روز نسبتا گرم رو می‌گذروند. با فکرها، سختی ها و شادی‌های خیلی متفاوت... گوشی رو دراوردم با اینترنتی که نداشتم توی گره پیام گذاشتم که میدونی فاطمه همیشه میدونستم اونبار سر کارگر آخرین باری هست که می‌بینمت اما چیزهایی هست که باید بدونی اما به زبون نیاری...

این پست نمیخوام از فاطمه یا برای تولد فاطمه یا برای خاطرات بگم. دلم میخواد فقط حرف بزنم. همینجوری. 

+ دیشب بین خرید چینی‌ها آقای ز زنگ زد که تبریک دفاع و این قصه‌ها. ولی کیه که ندونه میخواست چندین و چند بار نمره‌اش رو یادآوری کنه و بگه که فلان استاد فلان دانشگاه گفته رزومه‌ی جذابی داری. حقیقتا نمیدونم چرا اما حس میکردم دلم غمگینه اما هیچ مقاومتی نمیکردم در برابر نشنیدن حرف‌ها. اینکه من برای دکتری چه برنامه‌ای دارم و اینکه مدرس چه جور دانشگاهیه حتی در قیاس با مشابه‌های خارجی که شما می‌خواید لابد،  نظر شخصی منه که با رغبت و با توجه به شرایطم و روحیاتم و فکرها و توانایی‌هام پذیرفتم و برای به دست آوردن همین از نظر بقیه حداقل هم، حاضرم باز تلاش کنم. اینکه در قیاس با شرایط خودشون من رو بازنده می‌دید ناراحتم می‌کرد. از شنیدن موفقیت بقیه همیشه خوشحال میشم یا سعی میکنم که آدم خوب و واقع‌گرایی باشم و حتی غبطه موقعیت‌های ایده‌آل رو هم نخورم اما دیروز فخری در کلام حس کردم که هر چند تکراری بود اما باز هم ناراحتم کرد. امروز اما دیگه ناراحتش نبودم که فکر کردم به راه‌های متفاوت زندگی آدم‌ها و سرنوشت‌ها و موقعیت‌ها و اتفاقات و امید‌ها. مثل آخرین درنای سیبری*.

+ دفاع و روز دفاع به خوبی گذشت. خوب‌ترینی که ممکن بود. نمیتونم درست یادم بیارم. شاید از حجم زیاد استرس و فشار و خستگی. اما حرف‌های زیادی با دکتر م داشتم که نگفتم. روزی اگر معلم بودم به یاد میارم این روزها رو و حرف هایی که به دکتر م نگفتم.

+ از در خونه که وارد شدم، آفتاب پهن شده بود روی فرش سبز. خونه گرم بود و واقعی. یکهو اون خونه مال ما شد. لبخند میزد. حس کردم منتظره، منتظر ماست که بغلمون کنه. منتظره تا بشه پر از اتفاقات خوب. منتظره تا مرتبش کنم، حواسم به همه‌ی گوشه و کنارهاش باشه، ازش مراقبت کنم و به گل‌هایی که نداره آب بدم. منتظره تا بشه اینگلساید من. 

+ صدرا محقق توییت زده بود از اینکه تنها درنای باقی مونده‌ی سیبری ۴۰۰۰ کیلومتر رو هر سال پرواز میکنه و میاد فریدونکنار. امسال هم منتظرش بودن. تنها درنای باقی‌مونده، همون حسی رو بهم میده که جمله‌ی صبح فاطمه. شاید ربطی نداشته باشه اما همون حسه بازم.   

+ عنوان طبق معمول ربط مستقیم نداره. :/


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۳۰
ハル

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی